سایت دکتر بهرام خیری

بازهم معناگرایی!!!
اتفاقا” اشتباه ما همینه که معناگرایی رو یک نیاز ثانویه میدونیم بعد از برآورده کردن نیازهای معیشتی (نیازهای اولیه). من معناگرایی رو پارادایم زندگی میدونم، نوع مواجهه با پدیده های بیرونی میدونم، چه تو ثروتمند باشی، چه تو فقیر باشی، چه تو دارا باشی، چه تو نادار باشی، چه نیازهای معیشتیت برآورده شده باشه، چه نشده باشه؛ اون نگاه تو به چگونگی برآورده کردن نیازهات معناگرایانه هستش میخوای ثروتمند باشی یا فقیر باشی. بنابراین از این زاویه من احساس میکنم فقرا (اونایی که در تامین نیازهای معیشتیشون در تنگنا هستند)، نیاز بیشتری به تفسیر معناگرایانه از چگونگی مواجهشون دارند، چون این تفسیر و معناداری میتونه در بسامان کردن رابطشون، در ایجاد انگیزشون، در جلوگیری از یاس و نا امیدیشون، در تحمل زندگیشون، بیشتر بهشون کمک کنه. اونایی که به اصطلاح بعد از تامین نیازهای معیشتی به دنبال نیازهای تجمل گرایی، لوکس، پرستیژیشون هستند، اون معنا نیست. من مرادم از معنا رو دقیقا” ترجمه کردم. گفتم معنا یعنی یک- به خودت خوش بگذره، احساس آرامش کنی، دو- ضرورتا” این احساس خوشی و آرامش رو برای دیگران هم بخوای، مخصوصا” دگرخواهی خیلی در معناگرایی تعیین کنندست، ۳- این خوشی و خوبی خودت و دیگران ارزشمند باشه، بی ارزه، تو احساس کنی که ی چیز ارزشمندی داره به دست میاد. بنابراین همه، سوای دارا و ندار، غربی و شرقی، سنتی و مدرن، نیاز به معنا دارند و مراد من از معنا این تلقی خاص هستش که بیشتر سبقه انسان گرایی، دگرخواهی، نوع دوستی و ارزشمندی در اون مستتر هستش.
سولومن میگه آدما با محصول دو نوع رابطه برقرار میکنن، یا کارکردگرایانه یا معناگرایانه. من رابطه کارکردگرایانه رو هم بسترش رو معناگرایانه تلقی میکنم. نگاه من به معناگرایی در مقابل کارکردگرایی نیست. بستر معناگرایی هستش، بعد روی این معناگرایی میتونه فایده گرایی باشه و لذت گرایی. یعنی من میخوام بگم که من این دوگانه یا کارکردگرایا یا معناگرا رو نمیپسندم. من میگم فقط رابطه معناگرایانه هستش، البته معناگرایانه ها با هم فرق دارن، حالا این معناگرایانه ها که باهم فرق دارن، میتونه کارکردگرایانه باشه یا میتونه لذت گرایانه باشه.
بعد ی چیز مهمتر که پارادایم معناگرایی رو شکل میده، یک- پراگماتیسم هستش و دو- نسبیت گرایی و علم گرایی؛ به این مفهوم که این ی تلقی هستش، ی تلقی که احساس میکنه برای همگنان خودش، خوشی و خوبی و ارزش بیشتری به ارمغان میاره، اما در یک کانتکست نسبی اندیشانه و علمی؛ این است و جز این نیست، نیست؛ یعنی فقط این است، نیست‌. همه میتونن این تعامل رو داشته باشند اما ی خط قرمزها یا ارزش های جهان شمول اخلاقی هست دیگه. البته شاید نباشه ها. من الان معتقدم که هیچ انسان نرمالی بد دیگران رو نمیخواد، ارزش های غیر اخلاقی و ضد انسانی رو ترویج نمیکنه. ستم رو، دروغ رو، تجاوز به حقوق دیگران رو، نابرابری رو، عدم خیرخواهی رو، فقدان نوع دوستی رو. اینا ارزش های اخلاقی انسانی هستند، ربطی به هیج انسان، به هیچ دین، به هیچ جغرافیایی ندارند. اینا جهان شمولند. من میگم رو اینا اگه به توافق برسیم، اون وقت معناگرایی ترجمه و مصداق بهتری میتونه داشته باشه، بقیه داستانه.

دکتر بهرام خیری